بسم الله الرحمن الرحیم
دردعاها،آن قدرباخداحرف می زنیم که صدای «او»رانمی شنویم.
خاموش بودن رابیاموزید؛آن گاه خواهید شنید.
تا زمانی که صدای«او»رانشنوید،به ارتباط واقعی با «او»دست نیافته اید.
جوان مرد..... بزرگ مرد.......
حالتون بد شد ؟
چندشتون شد ؟
صبر کن ، از این عکس راحت رد نشو
این بدن یه مردِ ، یه شیر مرد
طراح شکستن حصر آبادان ، کسی که باعث شد یه وجب از خاکمون
دست بعثی ها نباشه ، حالا شیمیایی شده ، بدنشو ببین ، ویلچِیرشو ببین
فقط یه دنیا شادی هنوز تو چشماشه ، چون نذاشت ایرانش و ایرانمون
یه تیکه ازش کنده شه ، با تو هستم که سنگ یکی شدن با کشورهای عربی رو میزنی
با تو که زیر بیرق ترکیه و آذریابجان سینه میزنی تا آذربایجانمون رو از گربه آسیا جدا کنی
و با تو که تو رویاهات کردستان رو خودمختار میبینی
با تو که حاضری برا یه ذره رفاه خودت همه چیز ایران به باد بره
و تو که رابطه با دشمن را موفقیت می دانی و شهدای اخیر را فراموش کرده ای
شرم کن از روی این دلاور بی ادعا که ارزشمندترین چیزش
که زندگیش بود رو خرج یکپارچگی و آزادگی و استقلال ایران زمین کرد
برقراری رابطه با امریکای جهانخوار برای هیچ دولتی در جمهوری اسلامی ایران افتخار و شرافت محسوب نمیشود.
اولین عملیاتی بود که شرکت میکردم. بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقیها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بکنند، دچار وهم و ترس شده بودم.
ساکت و بی صدا در یک ستون
طولانی که مثل مار در دشتی میخزید جلو میرفتیم. جایی نشستیم. یک موقع
دیدم یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس میزند. کم مانده بود از ترس سکته
کنم. فهمیدم که همان عراقی سرپران است. تا دست طرف رفت بالا معطل نکردم با
قنداق سلاحم محکم کوبیدم توی پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم.
لحظاتی
بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهان مان گفت:
«دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست کدام شیر پاک خوردهای به پهلوی
فرمانده گردان کوبیده که همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه
بیمارستان شده.»
از ترس صدایش را در نیاوردم که آن شیر پاک خورده من بوده ام.
بحثهای سیاسی بدون غیبت کردن اصلا امکان ندارد
اتهامات ثابت شده و نشده ای را که از جایی